سخن در پرده می‌گویم چو گُل از غنچه بیرون آیکه بیـش از پـنج روزی نیسـت حُکمِ میـر نوروزی

خیلی چیزها است که فراموش کرده‌ایم، از روزها همین شب یلدا و جشن مهرگان شاید، چارشنبه‌ی آخر سال و نوروز را به یاد داریم. اما بر و بچه‌های dnaunion رسم دیگری را که مدت‌ها است فقط فال‌حافظ‌بگیرها گه‌گُداری به اسم‌اش برمی‌خورند، زنده کردند. اسفند ۹۳ آن‌ها به میرنوروزی جان بخشیدند.

ماجرای میرنوروزی این بوده که در آستانه‌ی سال نو فردی عامی را به عنوان پادشاه یا حاکم انتخاب می‌کردند و او چند روزی را حکومت می‌کرد. بعد از تمام شدن این دوران، همه چیز به حالت عادی برمی‌گشت. در این مدت حاکم و همه می‌بایست دستورهای میر نوروزی را اطاعت می‌کردند. کل قضیه برای خندیدن و شاد بودن مردم در دوران نو شدن فصل انجام می‌شده است.

dnaunion که همیشه ماجرای هیجان‌انگیزی برای قبل از جشن پایان سال تدارک می‌بیند، اسفند سال گذشته در همه‌ی شرکت‌های‌اش فردی را با قرعه‌کشی به عنوان میرنوروزی انتخاب کرد. مرد یا زن بودن‌اش فرقی نمی‌کرد، مدیر بودن یا نبودن‌اش… همه می‌توانستند شرکت کنند و فرد منتخب بعد از گذاشتن تاج بر سر به مدت دو ساعت میرنوروزی بود و حکم‌اش لازم‌الاجرا.

بعضی‌ها شرکت را تعطیل کردند. بعضی دیگر به حساب شرکت همه را به غذا میهمان کردند. یک میرنوروزی دستور داد اتومبیل خودش را جای اتومبیل مدیرعامل در پارکینگ پارک کنند و خلاصه داستانی بود.

ایده‌ی این ماجرا از بخش برند سولوشون شرکت اشاره بود که پیش‌نهادشان از بین چند پیش‌نهاد دیگر انتخاب و اجرا شد.

هدف این بود که اعضای dnaunion چند ساعتی دور هم خوش باشند و با هم وقت بگذرانند. بعد از این ماجرا هم به پیشواز جشن پایان سال یعنی رسم همیشگی dnaunion می‌رفتند.