داستان موسی و شبان از منظر ۱۰۰۱ برندینگ

داستان موسی و شبان از دفتر دوم مثنوی معنوی (دید موسی یک شبانی را به‌راه…. کو همی ‌گفت ای گزیننده اله  تو کجایی تا شوم من چاکرت….. چارقت دوزم کنم شانه سرت ) را می‌توان از منظر کسب وکار نیز مورد بررسی قرار داد.

مولوی در داستان زیبای موسی و شبان به این معنی پرداخته‌است که گاهی اوقات حتی افراد متخصص و خبره که در مقام مشاور یا منتقد موضوعی را بررسی می‌کنند، به جای پرداختن به هدف نهایی درگیر جزئیات و ظواهر موضوع می‌شوند. این مهم در حوزه‌ی بازاریابی و برندسازی نیز بسیار دیده می‌شود.

هدف نهایی: فروش بیشتر

در هر کسب‌وکار خصوصی، هدف نهایی جلب‌نظر مشتری بیشتر، فروش بیشتر و سود بیشتر است و این جان‌مایه‌ی رقابت آزاد است. سایر موضوعات در اطراف این هدف اصلی سیر می‌کند. لازم به‌ذکر است که برندسازی و بازاریابی نیز در کسب‌وکار برای نیل به این هدف به‌وجود آمده‌است و در دایره‌ی کسب‌وکار تعریف می‌گردد.

پای‌بندی به اصول یا تمرکز بر نتایج

مشکل آن‌جا پیش می‌آید که کسب‌وکاری به هر دلیل در اهداف کلیدی خود موفق است، اما زمانی‌که به تحلیل عملکرد آن در ارتباطات بازاریابی می‌نشینیم، از منظر سیستماتیک و آکادمیک مردود می‌شود. در چنین موقعیتی آیا اصول اهمیت بیشتری دارند یا نتیجه‌ای که همان اصول در پی آن هستند؟

Sustainable Profitable Growth

جواب به این سوال یک‌وجهی نیست، چرا که در همان حال که اصل کسب‌وکار فروش و سود بیشتر است، اما رعایت اصول منجر به

Sustainable Profitable Growth (رشد پایدار سودآور) می‌شود و این بدان معنی است که رشد و موفقیت آتی در گرو رویکرد سیستماتیک به بازاریابی و برندسازی است، اما نه تا آن حد که فرصت‌های امروز را از دست بدهیم.

ما برون را ننگریم و قال را                                   ما درون را بنگریم و حال را