تجربه ی یک گزارشگر از ODT
این یک گزارش است و ممکن است خبر نباشد هرچند یک گزارش نیز میتواند اخباری را برساند اما هدف از نوشتن آن متفاوت است.
این یک گزارش از زبان اول شخص است.
تا کنون سه بار خبر برنامه ی ODT روی سایت قرار گرفته و از جنبههای مختلف در ارتباط با آن صحبت شده است که میتوانید در اینجا مطالعه کنید. بنابراین من تصمیم گرفتم خبر این دورهی برگزاری را به شکلی متفاوت بنویسم.
از وقتی خبر برگزاری برنامهای تحت عنوان ODT را توسط یکی از شرکتهای فعال حوزهی بازاریابی و تبلیغات که در آن زمان اسمش برایم عجیب بود از یکی از دوستانم در مدرسهی ویژه شنیدم، برای من که در کتابها به دنبال پیدا کردن روش کار شرکتهای تبلیغاتی و ساختار سازمانی آنها بودم و صرفا انتزاعی از پروسهی انجام یک فعالیت ارتباطی در ذهنم نقش بسته بود، پیگیری نحوه ی شرکت در این برنامه آغاز شد.
حدود نه ماه از شنیدن آن خبر میگذشت و امروز من به عنوان شرکتکننده در این برنامه حضور داشتم. شرکتکننده ای که از مدتها قبل از طریق همان دوست با dnaunion آشنا شده بود و با عنوان گزارشگر داخلی نیز در آن فعالیت میکرد. او امروز فرصت این را پیدا کرده بود که با بخشهای مختلف هولدینگ به طور کامل آشنا شود و افراد مختلف را از نزدیک ببیند و بشناسد و ببینید که چطور یک فعالیت ارتباطی از صفر تا صد انجام میشود.
برنامه ساعت ۰۸:۵۰ دقیقه آغاز میشد. . اولین کسی که پذیرای شرکتکنندگان بود ناصر پاشاپور مدیرعامل هولدینگ dnaunion بود. من با ۲۰دقیقه تاخیر به محل برنامه رسیدم و برنامه راس ساعت شروع شده بود. این تاخیر تا حدی برای من گران هم تمام شد (چرایی آن پرواضح است) و از همین جا یاد گرفتن شروع شد. از چند هفتهی قبل، از شرکتکنندگان که بخش عمدهی آنها را دانشجویان دورههای MBA دانشگاههای شریف، تهران، شهید بهشتی و علوم تحقیقات تشکیل میدادند خواسته شدهبود در کنار فرم معرفی خود با فرض این که یک بیلبورد در کنار یکی از بزرگراه های اصلی شهر دارند، طرحی را برای قرار دادن روی آن آماده کنند و بفرستند. در بخش اول آقای پاشاپور از هر شرکتکننده خواسته بود که بدون توضیح اضافهای بگوید در ده سال آینده خود را در چه جایگاهی میبیند و سپس بیلبورد او به نمایش در میآمد و بدون این که خود فرد حق سخن گفتن راجع به بیلبوردی که طراحی کرده، داشته باشد حاضرین نظرات خود را دربارهی آن میگفتند. نوبت به من هم رسید. من به قانون توجهی نکردم و توضیح کوتاهی در مورد بیلبوردم در میانهی حرفهایم دادم. بیلبورد من به نمایش در نیامد و درس دوم را گرفتم.
پس از این که هرکس در ارتباط با جایگاه ده سال آیندهاش صحبت میکرد و در مورد بیلبوردش صحبت شد، پاشاپور یک علامت را درکنار اسم او روی تخته مشخص میکرد که سه حالت داشت که شامل مثلث، مربع، و بدون علامت بود. در جمعی که من در آن حضور داشتم تنها یک نفر علامت مثلث گرفته بود و نزدیک به اکثریت شرکتکنندگان علامت مربع را به گرفته بودند. این که من نتوانسته بودم مثلث را به خودم اختصاص بدهم کمی حسادت مرا برانگیخته بود هرچند میدانستم با این وجود که اصلا بیلبورد من به نمایش درنیامده همین علامت هم زیادیست. علامتها داده شده بود ولی کسی نمیدانست هر کدام چه معنایی دارند و این سوال تا انتهای برنامه برای شرکتکنندگان باقی ماند و برای خوانندگان این گزارش هم تا حضور در یک برنامهی ODT خواهد ماند.
پس از این نوبت به آقای پاشاپور رسید تا جایگاه ده سال آیندهی شرکتش را برای حاضرین ترسیم کند. انتهای ارائه آقای پاشاپور، فیلمی در ارتباط با تاریخچهی هولدینگ dnaunion به نمایش درآمد که فراز و نشیبهای رسیدن به یک کسبوکار موفق را با زبانی داستانگونه برای شرکتکنندگان تعریف میکرد. من هم بلاخره فهمیدم اسم dnaunion از کجا آمده. طبق گفتههای پاشاپور dna واحدهایی در بدن انسانهاست که برای هرکس مجزاست و هویت او را میسازد و dnaunion نامی پارادوکسیکال است که یادآور داستان سی مرغ و سیمرغ عطار است که برای ما اینگونه است که dna های مختلف که همان شرکتهای مجموعه هستند جمع شده اند و یک dnaunion را ساخته اند.
اولین ارائه پس از این که آقای پاشاپور جمع را ترک کرد، معرفی شرکت تحقیقات بازار emrc بود که از زبان مدیر عامل جوان این شرکت کامیار امامی انجام شد. پس از پایان این ارائه پرسشوپاسخهایی صورت گرفت و بخشهای مختلف شرکت و محصولات و خدمات آن برای حاضرین توضیح داده شد. با پایان ارائهی emrc از شرکتکنندگان پذیرایی شد. آشنایی با دانشجویان MBA دانشگاههای دیگر برای من تجربهی جالبی بود مخصوصا این که اکثر شرکتکنندگان، دورهی کارشناسی خود را در زمینهی مهندسی گذرانده بودند. این زمان فرصت مناسبی برای گپوگفت با آنها بود.
با بازگشت به کلاس آو که محل برگزاری برنامه بود پویا غزنوی مدیر عامل DMN ارائهی خود در ارتباط با فعالیتهای شرکت را با نمایش دو مورد از پروژههای آن انجام داد. در اواسط ارائهی غزنوی، کامیار ذوالفقاری Senior Account Manager شرکت اشاره هم به جمع اضافه شد و ادامهی ارائه با شوخیهای بین غزنوی و ذوالفقاری در خصوص فعالیتهایBTL که اساس کار شرکت DMN است و فعالیت های ATL که اساس فعالیتهای شرکت اشاره است و مقایسهی این دو، همراه بود. البته این دو شرکت همکاریهای نزدیک به هم فراوانی داشتهاند و ارائهی بعدی که توسط ذوالفقاری و همکارش انجام شد، دقیقا داستان یکی از همین همکاریها بود.
برنامهی بعدی ناهار بود. شاید جذابترین بخش برنامه بود نه به دلیل پیتزایی که خوردیم بلکه به خاطر همنشینی با مدیران با تجربهی شرکتهای مجموعه. من به شخصه سوالات زیادی داشتم که با روی خوش به این سوال ها جواب داده شد.
پس از خوردن غذا مریم معنوی و فرزانه مجتهد که برای برگزاری این برنامه زحمت زیادی کشیدند، ما را به سمت شرکت emrc برای بازدید راهنمایی کردند. emrc برای من همواره شبیه به یک گاوصندوق بود که خبر پیدا کردن، از آن چه داخل آن میگذرد، بسیار دشوار است. شاید این به دلیل نمای ساختمان آن هم باشد چرا که وقتی شما در مقابل ساختمان emrc که در کنار ساختمان اصلی هولدینگ قرار داد میایستید متوجه میشوید این دو ساختمان به نوعی دوقلو هستند با این تفاوت که در مقابل پنجرههای emrc میلههایی کشیده شده است که آن را محافظت شده به نظر میرساند. از طرفی هم میدانستم داخل ساختمان اتاقی برای جلسات گروههای کانونی وجود دارد که مانند اتاقهای اعتراف یک آینه در آن قرار دارد که از سمت دیگرش می توان داخل اتاق را دید.
با قدری ترس وارد emrc شدم. اما همه چیز متفاوت از آن چه که فکر میکردم بود. باز هم روی خوش کارمندان در پاسخگویی به سوالات حاضرین و باز بودن آنها نسبت به قرار دادن اطلاعات در اختیار ما. وقتی وارد emrc شدیم اعضای آن به شدت مشغول کار بودند و دشواری کار هم کاملا مشخص بود.
فشرده بودن برنامه تا حدی باعث خستگی شرکتکنندگان شده بود و از طرفی هم برنامه تمام علایق فرد فرد شرکتکنندگان را که نمیتوانست پوشش بدهد. پس از بازدید emrc از طریق ونهایی که در جلوی شرکت برای بردن حاضرین آماده شده بودند به سمت شرکت اشاره حرکت کردیم. اولین چیزی که در اشاره نظر همه را به خود جلب کرد پوسترهایی از کاور آلبومهای موسیقی بود که بر روی دیوارهای این شرکت جا گرفته بود و کمیکهای جذاب و با مزهای که روی بخشهایی از دیوارها و با استفاده از المانهایی مثل پریز برق ، کلید روشنایی ،کانال کولر و… کشیده شده بود که بعدها متوجه شدیم کار مدیر خلاقیت اشاره آقای سیامک پورجبار است که ملاقاتش کردیم. ماجرای پوسترها هم این بود که هر ماه با ارائه موضوعی از همکاران بخشهای مختلف در شرکت اشاره خواسته میشود تا آثار خوب مرتبط با آن را برای قرار گرفتن بر دیوارهای شرکت بفرستند که این آثار نتیجهی آن بود. اشاره به دلیل داشتنِ سه بیزینس یونیت مختلف، قدری ما را دچار سردرگمی کرده بود چرا که در هر بیزینس یونیت بخش خلاقی به صورت جداگانه وجود داشت که مخصوص همان بخش بود. اما بازهم با توضیحاتی که ارائه شد این سردرگمی تا حدی برطرف شد.
پس از بازدید از اشاره و دیدن بخشهای مختلف آن به جای اول بازگشتیم. در آن جا آقای پاشاپور دوباره به پیش ما آمدند و اندکی شوخی کردند که نشان میداد اطلاعاتی که ما در ابتدای برنامه از خود دادیم کاملا در ذهن او جای گرفته است. پس از ارائه نظرات وپیشنهادات پاشاپور راز علامتها را گفت و اینجا بود که من درس سوم هم گرفتم.
با پایان برنامه هدیهای نیز از طرف dnaunion به شرکتکنندگان اهدا شد، عکس دسته جمعی که گرفته بودیم. من هم بعد از صحبت با یکی از حاضرین که حوزهی علاقهمندیهایش به حوزه فعالیت mbanews.ir نزدیک بود، او را برای شرکت در یکی از جلسهها دعوت کردم که چنانچه راغب بود با ما شروع به همکاری کند و به همراه همین فرد از dnaunionخداحافظی کردیم و هممسیر شدیم.